آهنگ پرستاری من

ورقی از خاطرات تلخ و شیرین دنیای پرستاری من

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تصادف تراکتور» ثبت شده است

فقط افسوس...

دیشب وقتی وارد اورژانس شدم حال و هوای دیگه ای داشت، درسته از این شلوغی ها زیاد دیده بودم، اما انگار این بار فرق داشت، وقتی وارد استیشن پرستاری شدم، انگاری حال همه گرفته بود، مثل حال همون مردمی که توی موج شلوغی بودن
شنیدم یکی از اون میون گفت: منتقل شده به سردخونه تا بستگانش بیان شناساییش کنن، فعلا که مجهول الهویه باقی مونده...
این جمله هم خیلی برام تازگی نداشت
اما وقتی شنیدم متوفی یه جوون 17 سالست که به طرز فجیعی توی یه تصادف کشته شده... دیگه حالی بهتر از بقیه نداشتم
جوان موتورسوار با سرعت غیرمجاز که در اثر برخورد با تراکتوری که ظاهرا از فرعی پیچیده بود جلوش و باز هم غیرمجاز... جوانی که در اوج جوانی ناکام ماند و جوان دیگری که ظاهرا مقصر ماجرا شناخته شده و باید تقاصی پس بده که خدا می داند... شاید دیه، شاید زندان یا شاید اعدام... وجه مشترکی که همه دارند بر باد رفتن جوانی و زندگیست...
دو جوانی که هیچکدام گواهینامه رانندگی نداشتند
افسوس... افسوس برای کسانی که دور زدن قانون را زرنگی می دانند! 
وافعا چه مردم عجیبی! دور زدن و پیچوندن چیزی که نفعش فقط و فقط برای خودشونه رو مایه زرنگی و افتخار میدونن!

۰۹ شهریور ۹۴ ، ۱۱:۳۰ ۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
محسن فولادزاده

واژگونی تراکتور

دیشب حدودای ساعت 10 شب، 115 اطلاع داد که "دارن بیمار تصادفی خیلی بدحال میارن، آماده باش باشید"

چند دقیقه بعد 115 رسید، بلافاصله اعلام کد CPR شد و بیمار به اتاق CPR منتقل شد. هیچگونه علائم حیاتی ای نداشت و بدنش کاملا سرد شده بود. شروع به احیای بیمار کردیم، اما فایده ای نداشت، و در نهایت ختم سی پی آر اعلام شد.

دوباره خبر دادن که جسد بی جان همسر این آقا هم زیر تراکتور گیر کرده، سریعا نیروهای فوریت اورژانس به محل اعزام شدن برای خارج کردن جسد همسر.

ظاهرا این زن و شوهر توی روستا با تراکتور از یک سراشیبی با سرعت زیادی رفتن و کنترل تراکتور از دستش خارج شده و چپ کردن.

حالا موندن سه تا بچه یتیم، که دردناک تر از همه برای اون پسر 11 ساله ایه که شاید هنوز دوردورای ذهنش حتی تصور زندگی یتیمی رو نداشته، اما امروز خبر مرگ پدر و مادرش اونم به طرز فجیعی رو می شنوه

تو زندگی چیزایی هست که فقط نبودنشون، بودنشون رو ثابت میکنه، مثل پدر و مادر، مثل سلامتی، مثل امنیت... شاید ما هیچوقت نتونیم حال این بچه رو درک کنیم 

حالا که دیگه هیچ کمکی از دستم بر نمیاد، فقط میگم خداوند صبرشان دهد...

۰۷ شهریور ۹۴ ، ۱۲:۲۷ ۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
محسن فولادزاده