دو شب پیش نیروهای فوریت، آقایی رو آوردن اورژانس که به طرز فجیعی کشته شده بود،.. تمام چهره اش با لایه ای از خون پوشیده شده بود، استخوان های جمجمه بطور کامل خرد شده بودن... دیگه هیچ کاری از دست کادر اورژانس بر نمی اومد، چون ظاهرا مغزش متلاشی شده بود.

قضیه از این قرار بوده که این آقا مخفیانه از همسرش و سه تا پسراش، یه زن دیگه گرفته و از خانم دوم هم همین تازگی ها، صاحب دوقلو شده بود.

وقتی پسرای خانم اولش قضیه رو میفهمن با نهایت خشم میرن سراغ پدرشون و در حالیکه پدرشون توی روستاشون خوابیده بود، با هرچی که دستشون اومده از جمله سنگ و تبر و ... میکوبن تو سر پدرشون

واقعا متاسف شدم... از گستاخی، از نادانی، از تصمیم های عجولانه، تصمیم های لحظه ای... یعنی انسان، تا چه حد میتونه گستاخ و نادان بشه؟

هرسه پسر قاتل پدر، رفتن زندان... برای حدود 18 سال، تا فرزندان همسر دوم مقتول، به سن قانونی برسن، وقتی اونا به سن قانونی برسن باید رضایت یا عدم رضایتشون رو اعلام کنن، در صورت عدم رضایت فرزندان و همسر دوم که حکم قصاص برای هر سه پسر قاتل صادر میشه، حتی اگه هرسه تاشون هم رضایت بدن باز هم مجازات قانونی دولت به اجرا درمیاد.

شاید همه اینا به این خاطر باشه که توی کشور ما "مهارت های 7گانه زندگی" درست و اصولی آموزش داده نمیشه یا شاید بهتر باشه بگم خیلی جاها اصلا آموزش داده نمیشه!