دیشب وقتی وارد اورژانس شدم حال و هوای دیگه ای داشت، درسته از این شلوغی ها زیاد دیده بودم، اما انگار این بار فرق داشت، وقتی وارد استیشن پرستاری شدم، انگاری حال همه گرفته بود، مثل حال همون مردمی که توی موج شلوغی بودن
شنیدم یکی از اون میون گفت: منتقل شده به سردخونه تا بستگانش بیان شناساییش کنن، فعلا که مجهول الهویه باقی مونده...
این جمله هم خیلی برام تازگی نداشت
اما وقتی شنیدم متوفی یه جوون 17 سالست که به طرز فجیعی توی یه تصادف کشته شده... دیگه حالی بهتر از بقیه نداشتم
جوان موتورسوار با سرعت غیرمجاز که در اثر برخورد با تراکتوری که ظاهرا از فرعی پیچیده بود جلوش و باز هم غیرمجاز... جوانی که در اوج جوانی ناکام ماند و جوان دیگری که ظاهرا مقصر ماجرا شناخته شده و باید تقاصی پس بده که خدا می داند... شاید دیه، شاید زندان یا شاید اعدام... وجه مشترکی که همه دارند بر باد رفتن جوانی و زندگیست...
دو جوانی که هیچکدام گواهینامه رانندگی نداشتند
افسوس... افسوس برای کسانی که دور زدن قانون را زرنگی می دانند! 
وافعا چه مردم عجیبی! دور زدن و پیچوندن چیزی که نفعش فقط و فقط برای خودشونه رو مایه زرنگی و افتخار میدونن!